پرسش:
چرا مولوی و حافظ لاهیجی- سعدی- ابن عربی-عطار تعلیم و تربیت و امر و نهی پیامبران را عبث می دانند؟ گوشه ای از سخنان ایشان را ذکر می کنم :
از خدا دان خلاف دشمن و دوست که دل هر دو در تصرف اوست
سعدى
و شبستری مىگوید:
فعلها جمله فعل حق مىدان
کافری گر نیاوری ایمان
کارها جمله آفریده اوست
اگر آن جمله بد، و گر نیکوست
اختیار تو، اختیار وی است
بلکه کار تو، عین کار وی است
ابن عربی مىگوید:
«پس کفر، ایمان، اطاعت و معصیت همه از مشیت و حکمت و اراده او مىباشد و او به طور ازلی متصف به این اراده است . . .»
و مىگوید:
«پس منزه است آن کسی که هیچ فاعلی جز او وجود ندارد».
حافظ گوید:
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چونکه تقدیر چنین است چه تدبیر کنم؟
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش وگو گناه من است
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
مکن به چشم حقارت نگاه بر من مست
که نیست معصیت و زهد بىمشیت او
مولوی می گوید
من همی گویم برو جفّ القلم
زین قلم بس سرنگون گردد علم
هیچ بغضی نیست در جانم ز تو
زانکه این را من نمىدانم ز تو
آلت حقی تو، فاعل دست حق
چونزنم بر آلت حق طعن و دق؟!
پاسخ:
سوال اساسی این است که شما بزرگوار چرا بدون داشتن علم کافی، این گونه بزرگان علم و ادب را متّهم به عقائدی می کنید که خودشان خلافش را در کتابهایشان بیان کرده اند؟ آیا یک درصد هم احتمال نمی دهید که شما از سخنان اینها برداشت غلط کرده باشید؟
۱ـ « از خدا دان خلاف دشمن و دوست که دل هر دو در تصرف اوست» یعنی دشمنی مؤمنان و کفّار را از جانب خدا بدان، که دل هر دو دست خداست؛ یعنی اگر خدا می خواست، اینها دشمن هم نمی شدند؛ لکن خدا اراده نموده که اینها دشمن هم باشند.
کسی که منکر این حقیقت شود، قطعاً کافر است. چون این جمله، ترجمه ی آزاد برخی آیات قرآن است. فرمود: « … وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیناتُ وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللَّهَ یفْعَلُ ما یرید ــــ و اگر خدا مىخواست، کسانى که بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانههاى روشن که براى آنها آمد، جنگ و ستیز نمىکردند؛ ولى اینا با هم اختلاف کردند؛ بعضى ایمان آوردند و بعضى کافر شدند؛ و اگر خدا مىخواست، با هم پیکار نمىکردند؛ ولى خداوند، آنچه را مىخواهد، انجام مىدهد.» (البقره:۲۵۳)
و فرمود: « وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً واحِدَهً وَ لا یزالُونَ مُخْتَلِفین ــــ و اگر پروردگارت مىخواست، همه ی مردم را یک امّت(بدون هیچ گونه اختلاف) قرار مىداد؛ ولى آنها همواره مختلفند (در اختلاف هستند).» (هود:۱۱۸)
آیا جناب سعدی در این جمله، چیزی غیر از مفادّ این دو آیه را گفته است؟ شما چرا خیال کرده اید که سعدی قرآن بلد نیست؟!!!
۲ـ «فعلها جمله فعل حق مىدان ـ کافری گر نیاوری ایمان ـ کارها جمله آفریده اوست ـ اگر آن جمله بد، و گر نیکوست ـ اختیار تو، اختیار وی است ـ بلکه کار تو، عین کار وی است.»
شبستری از عرفای شیعه است و اعتقادات شیعه را هم دارد. این ابیات هم بیانگر توحید افعالی هستند که تمام علمای شیعه، اعمّ از عارف و فیلسوف و متکلّم و فقیه، بر همین اعتقاد هستند. اگر کسی خلاف این اعتقاد داشته باشد، کافر است چرا که غیر خدا را هم خالق پنداشته است. صریح آیات قرآن هم همین اعتقاد را بیان نموده اند.
«فعلها جمله فعل حق مىدان ـ کافری گر نیاوری ایمان» در آیات متعدّدی خداوند متعال تصریح نموده که تمام امور ـ که افعال هم جزء آنها هستند ـ فعل خدا هستند. فرمود: « اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیءٍ وَکیل » و فرمودند: « یا أَیهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیرُ اللَّه ــــ اى مردم! به یاد آورید نعمت خدا را بر شما؛ آیا آفرینندهاى جز خدا هست؟!» (فاطر:۳)
اگر کسی ادّعا کند که افعال اختیاری ما فعل خدا نیستند، یعنی ادّعا نموده که خدا خالق همه چیز نیست؛ و این قطعاً کفر است؛ که شیخ محمود شبستری هم فرمود: « کافری گر نیاوری ایمان». پس توبه کنید و بار دیگر شهادتین بگویید و اقرار کنید به اینکه خالق همه چیز است حتّی خالق اختیار ما و خالق افعال اختیاری ما. اختیار ما نیز در طول اختیار اوست نه در عرض اختیار، کما اینکه فاعلیت ما، در طول اختیار اوست نه در عرض اختیار او؛ لذا شبستری فرمود: « اختیار تو، اختیار وی است ـ بلکه کار تو، عین کار وی است.» این مطلب را هر کسی که اطّلاعات ابتدایی از عقائد شیعه داشته باشد می داند؛ چرا که در اغلب کتب اعتقادی شیعه در باب توحید افعالی و نیز در باب جبر و اختیار، این مطلب بیان شده است. آیات قرآن هم به صراحت افعال ما را افعال خدا دانسته است. « فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى وَ لِیبْلِی الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ ــــ این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت. و این تو نبودى که انداختى، بلکه خدا انداخت. و خدا مىخواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبى کند؛ خداوند شنوا و داناست.» (الأنفال:۱۷) بر همین اساس بود که امام خمینی(ره) هنگام فتح خرمشهر فرمودند: « خرمشهر را خدا آزاد کرد.»
« کارها جمله آفریده اوست ـ اگر آن جمله بد، و گر نیکوست»
این جمله هم ترجمه ی آزاد آیات قرآن است. فرمود: « أَینَما تَکُونُوا یدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیدَهٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَهٌ یقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یکادُونَ یفْقَهُونَ حَدیثاً ــــــــ هر جا باشید، مرگ شما را درمىیابد؛ هر چند در برجهاى محکم باشید؛ و اگر به آنها (منافقان) خوبی حسنه برسد، مىگویند: «این، از ناحیه ی خداست.» و اگر بدی به آنها برسد، مىگویند: «این، از ناحیه ی تو(پیامبر) است.» بگو: «همه ی اینها از ناحیه ی خداست.» پس چرا این گروه حاضر نیستند سخنى را درک کنند؟!» (السناء:۷۸) و فرمود: «ما أَصابَ مِنْ مُصیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یسیرٌ ـــــ هیچ مصیبتى در زمین و نه در وجود شما روى نمىدهد مگر اینکه همه ی آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است؛ و این امر براى خدا آسان است.» (الحدید:۲۲) لذا حتّی اگر خودکشی هم بکند، قبلاً در لوح محفوظ ثبت بوده، اگر کسی را بکشد، باز از قبل در لوح محفوظ ثبت بوده. صدها روایت نیز مؤید این حقیقت هستند. بلکه عقل هم حکم می کند که همه چیز از پیش در علم خدا موجود است؛ و محال است اتّفاقی رخ دهد که خدا از قبل به آن عالم نباشد؛ کما اینکه محال است اتّفاقی بیفتد که خدا از ازل آن را اراده نکرده باشد. اگر حتّی یک اتّفاق بدون علم و اراده ی خدا بیفتد، بدین معناست که خدا، در همان یک مورد، عالم و خالق و قادر نیست.
۳ـ « «پس کفر، ایمان، اطاعت و معصیت همه از مشیت و حکمت و اراده او مىباشد و او به طور ازلی متصف به این اراده است . . . »
این اعتقاد نیز از صریح آیات قرآن گرفته شده است؛ لذا انکار آن مساوی با انکار توحید افعالی است.
فرمود: « وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیهِمْ حَفیظاً وَ ما أَنْتَ عَلَیهِمْ بِوَکیلٍ ــــ اگر خدا مىخواست مشرک نمىشدند؛ و ما تو را نگهبان آنها قرار ندادهایم؛ و تو وکیل آنها نیستی.» (الأنعام: ۱۰۷)
و فرمود: « إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یهْدی مَنْ یشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ ـــ تو نمىتوانى کسى را که دوست دارى هدایت کنى؛ ولى خداوند هر کس را بخواهد هدایت مىکند؛ و او به هدایت یافتگان آگاهتر است.» (القصص:۵۶)
و فرمود: « وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِی نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیهُمْ بِآیهٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ ـــ و اگر روىگرداندن آنان بر تو گران و دشوار مىآید، اگر توانى سوراخى [براى فرو شدن] در زمین یا نردبانى [براى فرا شدن] در آسمان بجویى تا آیتى برایشان بیاورى [چنان کن- که البته نتوانى کرد-]. و اگر خدا مىخواست آنان را بر راه راست گرد مىآورد. پس، از نادانان مباش!» (الأنعام:۳۵)
یعنی حتّی پیغمبر هم نمی تواند کسی را که خدا اراده ی گمراهی اش را کرده، هدایت کند. و طبق آیه، اگر کسی خیال کند بی اراده ی خدا کسی هدایت می شود، نادان است. لذا فرمود: « مَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِی لَهُ وَ یذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُون ــــ هر کس را خداوند گمراه سازد، هدایت کننده اى ندارد؛ و آنها را در طغیان و سرکشىشان رها مىسازد، تا سرگردان شوند.» (الأعراف:۱۸۶)
و فرمود: « وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یوحی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یفْتَرُونَ ــــ اینچنین در برابر هر پیامبرى، دشمنى از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم؛ آنها بطور سرّی سخنان فریبنده و بىاساس به یکدیگر مىگفتند؛ و اگر پروردگارت مىخواست، چنین نمىکردند؛ پس آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار!» (الأنعام:۱۱۲)
ملاحظه می کنید که خدای متعال خودش می گوید که ما افرادی را دشمن انبیاء قرار داده ایم چه از بین انسانها و چه از بین جنّها؛ و باز تصریح می کند که اگر خدا نمی خواست آنها نمی توانستند توطئه کنند.
و فرمود: « وَ کَذلِکَ زَینَ لِکَثیرٍ مِنَ الْمُشْرِکینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ لِیرْدُوهُمْ وَ لِیلْبِسُوا عَلَیهِمْ دینَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یفْتَرُونَ ـــــ و همچنین شریکان آنها (بتها یا خادمان بتخانه) در نظر بسیارى از مشرکان کشتن فرزندانشان را- به عنوان قربانى براى خدایان- بیاراستند تا آنان را هلاک کنند (گمراهشان گردانند) و دینشان را بر آنها آشفته و پوشیده سازند؛ و اگر خدا مىخواست این کار را نمىکردند. پس آنان را با آن دروغها که مىسازند واگذار!» (الأنعام:۱۳۷)
و فرمود: « قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعین ــــ بگو: «دلیل رسا(و قاطع) براى خداست و اگر او بخواهد، همه ی شما را هدایت مىکند.» (الأنعام:۱۴۹)
پس اگر همه هدایت نشده اند، یعنی خداوند نخواسته که همه هدایت شوند.
و فرمود: « وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یکُونُوا مُؤْمِنین ـــــ و اگر پروردگار تو مىخواست، تمام کسانى که روى زمین هستند، همگى ایمان مىآوردند؛ آیا تو مىخواهى مردم را مجبور سازى که ایمان بیاورند؟!» (یونس:۹۹)
و فرمود: « وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبیلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعین ـــــ و بر خداست که راه راست را(به بندگان) نشان دهد؛ امّا بعضى از راهها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه ی شما را هدایت مىکند.» (النحل: ۹)
و فرمود: « وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ یضِلُّ مَنْ یشاءُ وَ یهْدی مَنْ یشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُون ــــــ و اگر خدا مىخواست، همه ی شما را امّت واحدى قرار مىداد؛ ولى خدا هر کس را بخواهد گمراه، و هر کس را بخواهد هدایت مىکند؛ و یقیناً شما از آنچه انجام مىدادید، بازپرسى خواهید شد.» (النحل:۹۳)
و فرمود: « وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ یدْخِلُ مَنْ یشاءُ فی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِی وَ لا نَصیر ــــ و اگر خدا مىخواست همه آنها را امّت واحدى قرار مىداد، امّا خداوند هر کس را بخواهد در رحمتش وارد مىکند، و براى ظالمان، ولىّ و یاورى نیست.» (الشورى:۸)
باقی اشعار هم با همین آیات در ارتباط هستند. ضمناً این آیات، در تأیید جبر نیستند، بلکه بیانگر نظریه امر بین الامرین هستند، که فهمش برای افراد غیر آشنا با عرفان نظری مقدور نیست. خلاصه آنکه بزرگوارا! « وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً ــــ از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند. » (الإسراء:۳۶)